معنی مال باخته
حل جدول
لغت نامه دهخدا
باخته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) اسم مفعول از باختن است:
هزار کوفته ٔ دهر گشت ازو بمراد
هزار باخته ٔ چرخ گشت ازو بمرام.
فرخی.
- امثال:
حریف باخته با خود همیشه در جنگ است.
- باخته دل، کسی که دل از دست داده.
- باخته رنگ، کسی یا چیزی که لون اصلی خود را از دست داده. رنگ پریده.
- درباخته، ازدست داده. باخته:
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پائی.
سعدی (طیبات).
و رجوع به درباخته شود.
دل باخته
دل باخته. [دِ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) عاشق صادق. (آنندراج). شیدا. شیفته. || ترسو و هراسناک و جبان. رجوع به دل باختن شود.
مال
مال. [مال ل] (ع ص) رجل مال، بستوه آمده. (منتهی الارب). رجل مال، مرد بستوه آمده. (ناظم الاطباء).
مال. (حامص) در بعضی ترکیبات به معنی مالیدن آید: گوشمال. خاکمال. (فرهنگ فارسی معین). || (نف) مشتق از مالیدن به معنی مالنده و لمس کننده و ساینده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند دستمال و رومال یعنی جامه ای که بر دست و روی می مالند و دست و روی را بدان پاک می کنند. (ناظم الاطباء). در برخی ترکیبات به معنی مالنده آید: خشت مال. نمد مال. (فرهنگ فارسی معین). مخفف مالنده: خشت مال. دست مال. دشمن مال. رومال. ریش مال. عدومال. کلاه مال. نمدمال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ن مف) در بعضی ترکیبات به معنی مالیده آید: پامال.حنامال. (فرهنگ فارسی معین). مخفف مالیده: آب مال. پامال. پایمال. خاکسترمال. خاکشیر یخ مال. روغن مال. شیرمال. کف مال. گل مال. لجن مال. لگدمال. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). || (نف) مخفف مالان: سینه مال. کورمال. کورمال کورمال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (ص) پر. ممتلی. مالامال. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مالامال شود. || شبه و مانند و مشابه. || (اِ) آرامی و استراحت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || قرعه. (ناظم الاطباء). بخت آزمایی. (از فرهنگ جانسون).
رنگ باخته
رنگ باخته. [رَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) آنکه یا آنچه رنگش را باخته باشد. کسی که رنگ چهره اش از ترس یا خشم یا بیماری پریده و بیرنگ شده باشد. رنگ پریده. رجوع به رنگ باختن و رنگ پریدن و رنگ پریده شود.
حواس باخته
حواس باخته. [ح َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) بی حس و از خود بی خبر و عاری از مشعر. (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) شکست خورده در بازی مغلوب در بازی، مغلوب در جنگ، (اسم) آنچه در قمار ببازند باخت. یا پاک باخته. کسی که همه دار و ندار خود را باخته و دارایی خود را از دست داده باشد.
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
از دست داده، تلفشده،
(متضاد) برده، شکست خورده، منهزم
فرهنگ عمید
ترکی به فارسی
مال، کالا
معادل ابجد
1079